بهشت گمشده

ساخت وبلاگ

در سرم جنگ های بسیاری است و تنها کشته آش منم ! #عبداوهاب_الرفاعی بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:01

مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 8:19

خیلی وقت بود که دلم میخواست این و بنویسم، نمیدونم چرا شروع نمیکردم، انگار یه ترس از قضاوت! یه خود سانسوری ناخواسته، ولی آخه قضاوت کی؟!بر میگرده به شاید یکسال پیش! یکم بیشتر شاید، احوالم خوب بود هر روز میرفتم کلوب، هدفونم تو گوشم سرم به کار خودم بود نه با کسی صحبت میکردم نه دوستی ساخته بودم، تنها میرفتم یه ساعتی ورزش میکردم و همش همین بود... تا یه روز که داشتم میرفتم تو زمین دیدمش!نمی دونم چرا انقدر جا خوردم! یه آدم غریبه که نه ایرانی بود نه شباهتی به کسی داشت ولی انگار هزار سال بود میشناختمش! انقدر برداشتن نگاهم ازش سخت بود که یه لحظه به خودم اومدم که چته! ولی اون اصلا توجهش هم جلب نشده بود و خب خبر خوبی بود!فرداش دوباره دیدمش و پس فرداش و روزهای بعد یه چند ماهی همینطور بود، تمام تلاشم رو میکردم متوجه من نشه.... دیگه حواسم کاملا پرت شده بود هرچی سعی میکردم نادیده بگیرمش نمیشد دست خودم نبود، با خودم کلنجار میرفتم چرا توی اینهمه آدم تمام این مدت حتی یه نفر دیگه به نظرم نیومده؟هیچوقت نفهمیدم کی بود.. چی بود... شایدم متوجه شده بود، همونطور که خودم فهمیدم بودم وقتی حواسم نیست بهم نگاه میکرد، یه بار حدس زدم داره میاد سمتم فرار کردم تا مجبور نشم حتی باهاش صحبت کنم، ولی هنوز خیلی کنجکاوم بدونم کی بود :)یاد چند سال پیشم افتادم که از مدتها قبل یه بنده خدایی و تحت نظر داشتم، حس مشابه! کاملا مشابه، همین که انگار سال ها بود که میشناختمش، شاید خودش هیجوقت نفهمید که چرا انقدر آدم مهمیه برام!یه جایی تو یه فال کف بینی خوندم خظ های کنار دستت نشون میده تو چندتا زندگی قبل زندگی الانت داشتی! و برای من دو تا است، یه حسی بهم میگه من با این آدم ها زندگی کرده بودم...هیچوقت همچین حسی و تجربه کردی؟ A بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 8:19

آلبر کامو توی کتاب "مرگ خوش" نوشته:
بیماری اش آنقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضی اش عادت کرده بودند و از یاد بردن که اون داره عذاب میکشه، که اون داره می میره...

حقیقت اینه که گاهی هر چیزی که مربوط به ماست برای اطرافیان تبدیل به عادت میشه،
دردها و رنج هامون، بیماری هامون،
حتی عشق و محبتمون نسبت به آدم ها...
گاهی حضور دائمی و عشق بی قید و شرط ما یاعث میشه حتی دیده نشیم!

_ این متن کپی است.

بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 15:09

سیذارتا یا سدهرتها،.. یه کتاب خوب دیگه اثر هرمان هسه از اون کتاب هایی که باید چند بار تو دوره ها و سال های مختلف زندگی خوند تا بشه روی برداشت هایی که ازش میشه فکر کرد. کتاب گرگ بیابانش هم همینقدر جالب و عجیب بود." سدهرتها به گوویندا گفت : اطلاع از چیزی، ممکن است که به کس دیگر منتقل شود. ولی معرفت آن غیرقابل نمایش است. آنرا میتوان دریافت، میتوان در آن حل شد و از آن نیرو گرفت و با آن کارهای شگرف انجام داد ولی هیچگاه نمیشود آنرا به کسی ارائه نمود و تعلیم داد."_ باور من هم دقیقا همینه:ما مدام در حال آموزش دیدن هستیم، ولی اینکه برداشت ما از همه ی این اطلاعاتی که بی وقفه به سمتمون سرازیر میشه همیشه با دیگران یکسان نیست و اساسا نمیشه برداشت و تاثیری که مثلا یک فیلم روی ما گذاشته رو با بقیه مقایسه کرد، چون یک حافظه ی اطلاعاتی در ما وجود داره با بهتر بگم کتابخانه و دایره المعارفی در ما هست که با بقیه متفاوته. شاید مثل همین الان، من بتونم بخشی از این کتاب رو با بقیه به اشتراک بزارم ولی اثر و معرفتی که از اون به دست آوردم عملا قابل انتقال نیست.جای دیگه ای از کتاب میگه:" سدهرتها در حالی که به شتاب راه میرفت. با خود گفت: " چقدر کر و ابله بودم. اگر کسی در طلب خواندن چیزی باشد و بخواهد آنرا مورد مطالعه قرار دهد نباید با حروف و نقاط سر جنگ داشته باشد و آنها را وهم ، فریب، تصادف و بی ارزش بداند. بلکه باید آنرا کلمه به کلمه و مشتاقاته بخواند."_ اگر بخواهیم که اصولی دنبال حقیقت باشیم، جهت گیری و سو گیری فکری یا به عبارتی تعصب این اجازه رو به ما نمیده که برداشت درستی از موضوع داشته باشیم مگر اینکه با ذهنی خالی و آماده شروع کنیم. اتفاقی که خیلی پررنگ تو مقوله پرسشگری از دین میشه به وضوح دید. Ad بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1402 ساعت: 12:54

«اینجا زندگی‌ام میان اُمید و نااُمیدی در نوسان است. همزمان آرزو دارم بمیرم و آرزو دارم که زندگی کنم. گاهی اوقات به زندگی نظم می‌دهم و گاهی هرج و مرج است که زندگی‌ام را می‌بلعد.»#آلخاندرا_پیثارنیک / نامه به لئون استروف#برگردان_صدیقه_ناروییچقدر من بودو چقدر بسامد این موج سرگشتی در من کوتاه شدههرچند بیشتر موافقم که نباشم، و این هیچ ربطی به هیچ چیز جز خود خود زندگی نداردمن_آنم بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 7:53

این آهنگا رو الان دوست دارم قسمت من ------>> شایان اشراقی sevgilim ------>> Morat Boz بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 7:53

من به کسی قول نداده‌ام که همیشه آدمی خوشایند باشم.رابطه‌ای که در آن، انتظار داری همه‌چیز همیشه خوشايند باشد، یک «رابطه‌ی ناخوشایند» است. شاعر عزیز، #بیدل_دهلوی هم گفته بود:زمانه روز و شبی‌ست. من هم، روز دارم و شب دارم.مثل هوای کوچه، آفتاب، باد و باران دارم. همه‌اش، با هم، یعنی من.به کسی قول نداده‌ام که همیشه دوست‌داشتنی باشم. انتظار ندارم تمام جنبه‌های شخصیتم را دوست داشته باشی. اگرچه هر آدمی اقلیم خودش را دارد، هوا همیشه هم خوش نیست.‌#معین دهاز بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت: 17:41

«اینجا زندگی‌ام میان اُمید و نااُمیدی در نوسان است. همزمان آرزو دارم بمیرم و آرزو دارم که زندگی کنم. گاهی اوقات به زندگی نظم می‌دهم و گاهی هرج و مرج است که زندگی‌ام را می‌بلعد.»#آلخاندرا_پیثارنیک / نامه به لئون استروف#برگردان_صدیقه_ناروییچقدر من بود و چقدر بسامد این موج سرگشتی در من کوتاه شده هرچند بیشتر موافقم که نباشم، و این هیچ ربطی به هیچ چیز جز خود خود زندگی ندارد من_آنم بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1402 ساعت: 17:41

دو تا کتاب این هفته و جفتشونم خوب بودنطاعون (آلبر کامو)" مسئله‌ی خواربار بسیار حساس شد. توجه مردم به گرفتاری‌های آنی‌تر و ضروری‌تر معطوف گشت. مردم مجبور بودند اگر بخواهند غذا بخورند، وقت‌شان را صرف ایستادن در صف‌ها و دوندگی‌ها و اجرای مقررات گوناگون بکنند و دیگر وقت این را نداشتند که فکر کنند دیگران در اطراف‌شان چگونه می‌میرند و خودشان روزی چگونه خواهند مرد." خوشه های خشم (جان اشتاین بک)"آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره. نحوه فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته. من دیگه کشیش نیسم اما همه‌اش بی‌آنکه خودم بفهمم دعا میخونم."خوشه های خشم و تو نوجونی خونده بودم ولی چیزی که الان میفهمم و اون موقع متوجه نمی شدم . بهشت گمشده...ادامه مطلب
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1402 ساعت: 13:22