چشمهایش (یک)

ساخت وبلاگ

کتاب صوتی چشمهایش " بزرگ علوی" را شنیدم.
(( ترجیح میدادم در شرایطی به آن گوش میکردم که داشتم یک ته لیوان جک دنیل که با دو تکه یخ در حال معاشقه بود را در دستم میچرخاندم در حالی که دود سیگارم در هوای خنک بارانی بالکن بالا میرفت و محو میشد. که در واقع امکانش نبود :))
باید کمی صبر میکردم تا در جانم ته نشین شود. برای منی که عادت به خواندن و شنیدن رمان های عاشقانه ندارم، تاثیر و تحلیل احساسات جاری در آن برایم کمی گنگ و دشوار بود.
شاید باید زودتر از این ها وارد این وادی میشدم، نمی دانم، شاید هم حالاست که به دلم می نشیند... مثل اینکه روزگاری بود که اصلا موسیقی سنتی به سلیقه ام نمیخورد ولی اکنون...
اینکه چطور توانستم در گوش دادن به این هشت ساعت و اندی که البته اتمامش هم چند روزی طول کشید استمرار داشته باشم، غرابتی بود که با شخصیت زن این داستان " تا حدی" احساس میکردم.
از جنبه سیاسی داستان که بگذریم ، که خودش حرفی بود و حرفی داشت.
همچنان به جز حسی و حالی که در روند رمان برقرار بود چیزی که ذهن مرا مشغول کرد این بود که در واقع یک فرد چقدر میتواند در بیان خاطرات، عواطف و احساساتش صادق باشد؟!! حتی با خودش ، بدون دستکاری و دخالت !

جایی از کتاب زن ناشناس میگوید:
" آنچه درون من را می کاود و میخورد هنوز هم گفته نشده!
اگر من میتوانستم آنچه درون مرا میسوزاند بیان کنم، آنوقت شاعر میشدم، یا نقاش یا هنرمند و حال نیستم.
... از زنهایی همانند من که زندگی شان فدای هوا و هوس مردان شده بسیار است."



بغض وقتی می رسد شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد خودکار میخواهد فقط
چشم های خیسم امشب آبرو داری کنید
مرد جای گریه اش سیگار میخواهد فقط
...
#علی_صفری

بهشت گمشده...
ما را در سایت بهشت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7beheshtegomshode9 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 10 تير 1403 ساعت: 18:31